بورخس، نویسنده ی بزرگ داستان های کوتاه

"برای من خواندن، شیوه‌ای برای زندگیست. فکر می‌کنم تنها سرنوشت ممکن برای من حیاتی ادبی بود. نمی‌توانم خودم را در جهانی بدون کتاب تصور کنم. من به کتابها محتاجم. آنها همه چیز من هستند."
خورخه لوئیس بورخس
زندگینامه ی بورخس:
خورخه لوئیس بورخس
(به اسپانیایی: Jorge Luis Borges) ‏ (۱۸۹۹ - ۱۹۸۶) نویسنده، شاعر و ادیب معاصر آرژانتینی. وی در 1899 در بوئنس آیرس پایتخت آرژانتين در خانواده ای مرفه و تحصيل‌كرده به دنيا آمد. پدر وی به وکالت اشتغال داشت و استاد روانشناسی نیز بود همچنین قصد داشت نویسنده شود که به گفته ی بورخس غزلهای زیبایی هم میسرود و مادر وی نیز یک مترجم حرفه ای بود. او از کودکی تحت پرورش محیط خانه از علاقه‌مندان جدی ادبیات شد و همزمان با زبان مادری زبان های اسپانیایی و انگلیسی را نیز آموخت. وی سالها بعد زمانی که در سوئیس زندگی می کرد زبان فرانسه را نیز فرا گرفت. در پانزده سالگي بنا به تصميم خانواده اش ساكن اروپا شد و در سوئیس و انگلستان به تحصیل پرداخت. او در جواني تحت تأثير ادبيات انگليسي واقع گرديد، چون مادربزرگش تبعه‌ي انگليس بود. به دليل انگليسي بودن مادربزرگ، بورخس زبان انگليسي را مناسب‌ترين زبان براي سرودن شعر مي‌دانست.
از نظر سياسي بورخس ضد فاشيسم و مخالف حكومت پرون در كشورش بود، او ضد مبارزه‌ي مسلحانه در آمريكاي لاتين به رهبري چه‌گوارا نيز بود. شايد به اين دليل سوسياليست‌ها او را نويسنده‌اي راست‌گرا مي‌دانستند. منتقدين مي‌گويند، گرچه بورخس ناسيوناليست نبود، ولي به دموكراسي هم باوري نداشت. بورخس خود مدعي بود كه در جواني مدتي آنارشيست و پاسيفيست بوده و در تمجيد از انقلاب اكتبر در شوروي شعر سروده و در مجلات آن زمان منتشر نموده است. در تاريخ رسانه‌هاي جمعي هيچ نويسنده‌اي به قدر بورخس مورد مصاحبه قرار نگرفت. به نظر صاحبنظران، بورخس تبحر خاصي در دست انداختن مصاحبه‌گران داشت.( گفتگوی ریتا گیبرت با خورخه لوییس بورخس به ترجمه ی نازي عظيما را از اینجا بخوانید) او در سالهای (1915 - 1921) به ژنو رفت و در آنجه نویسندگی را جدی تر گرفت. پس از مراجعت بـه آرژانتين(1923) فعاليت ادبي خود را با انتشار متناوب چند مجموعه شعر و نثر آغاز كرد. و مکتب شعری به نام ultraism را معرفی کرد و به چاپ پارهای از مجلات پیشرو کمک شایانی کرد. سال‌ها بعدها با وجود اینکه از ناراحتی چشم سخت در عذاب بود، به عنوان استاد ادبیات انگلیسی دانشگاه بوئنوس آیرس منصوب شد. قبل از آن در سال 1955 بعد از اينكه گروهي از نظاميان عليه ديكتاتوري پرون كودتا كردند، او مدتي رئيس كتابخانه‌ي ملي پايتخت كشورش آرژانتین نیز بود. او چون هومر نيمي از عمر طويل خود را كور و نابينا بود. علایم کاهش شدت بینایی , از سال 1940 در وی آغاز شد، پدر او نیز در میانسالی نابینا شده بود. شاید بیماری گلوکوما علت نابینایی اش باشد. او که به سبب يک بيماري ارثي خانوادگي، حدود نيمي از عمر خود را در كوري و نابينايي سر برد، تا شصت سالگي نزد مادرش زيست. درباره‌اش گفته مي‌شود كه گرچه تمام عمر عاشق بود، ولي هيچگاه شعر و داستاني عاشقانه ننوشت. بورخس درسال در سال 1986 درسويس درگذشت. او در كشورهاي انگليس، فرانسه و آمريكا، قبل از كشور خود مشهور شد. بورخس در سال 1961 همراه ساموئل بكت، موفق به دريافت جايزه‌ي ادبي ناشرين اروپايي گرديد. او با اینکه بارها نامزد جایزه نوبل ادبیات شده بود و حتی در سال 1970 در يک همه‌پرسي آزمايشي براي دريافت جايزه‌ي نوبل، بيش از سولژنيسين (برنده‌ي جايزه‌ي نوبل) رأي آورد، اما هیچگاه آن را دریافت نکرد. بورخس اکنون از برجسته‌ترین نویسندگان آمریکای لاتین است.

ویژگی فعالیت های ادبی بورخس: گرچه او به عنوان شاعر،مقاله نویس و فیلسوف هم شناخته میشود، اما عمده شهرت وی به خاطر داستانهای کوتاهش است. او هرگز رماني ننوشت و هیچگاه به گونه ی ادبی رمان علاقه‌ای نداشت. بورخس در جواني در مقاله‌اي با عنوان «نويسندگي و جادو» بوتيقاي داستان‌سرايي مدرن را مطرح كرد. او در اين مقاله مي‌نويسد: "ادبيات تصوير واقعيت نيست، بلكه كوششي جهت رضايت و كنجكاوي خواننده است." به نظر بورخس، ادبيات هميشه خصوصي و اتوبيوگرافيک است. او مي‌گويد مشغوليت با ادبيات به او احساس رضايت و خوشبختي مي‌داد. به گفته او: "هرگز رمان ننوشته ام. بنظر من, رمان برای نويسنده نيز همچون خواننده در نوبتهای پی در پی موجوديت می يابد. حال آنکه قصه را می توان به يکباره خواند. به قول پو: چيزی به نام شعر بلند وجود ندارد." بورخس به تقليد از«هزار»، شاعر باستان، مي‌نويسد شعر نبايد طولاني باشد و به نقل از «ادگار آلن پو» توصيه مي‌كند كه يک شعر مدرن نبايد طويل‌تراز پانزده سطر باشد. «اوكتاويا پاز» در مقاله‌اي درباره‌ي بورخس نوشت كه او سعي كرد در تمام زمينه‌ها آدمي ميانه‌رو و متعادل باشد. وی را نمیشد در زمان و زبان خاصی محدود دانست: او می گفت: "من مطمئناً نويسنده اى خارجى نيستم. نويسنده اى هستم كه همه مجبورند نوشته هايش را بخوانند، همه مردم خواهان ملاقات با او هستند وتمام شهرها، جاى من است." داستان کوتاه‌های بورخس انقلابی در فرم داستان کوتاه کلاسیک ایجاد کرد. بورخس را مي‌توان يكي از نويسندگان جهان سوم به شمار آورد. وی يكي از مهمترين نويسندگان پست مدرن قرن بيستم است كه روي ادبيات مدرن كشورهاي اسپانيايي زبان، در آمريكاي جنوبي تأثير بزرگي گذاشت. او پايه‌گذار ادبيات مدرن آرژانتين نيز است. بورخس درسال 1921 بعد از برگشت به وطن، پايه‌گذار سوررئاليسم خاص وطن خود گرديد. وی پايه‌گذار فوتوريسم اسپانيايي در مادريد نيز بود.

برخي از ويژگي هاي آثار خورخه لوئيس بورخس را مي توان تخيل سرشار، عدم وابستگي سياسي و ايدئولوژيك خاص، وسعت دانش ادبي و فلسفي به شمار آورد. خـود او مي گويد: "من هيچگاه كسل نمي شوم زيرا همواره در حال بودنم" اين جذبه و حس وجود داشتن كه تجربه و معنا را در خود گرد مي آورد، زمينه ي اصلي غناي آثار بورخس است. صاحبنظران، بورخس را يكي از آغازگران ادبيات پست مدرن و مكتب رئاليسم جادويي آمريكاي لاتين مي‌دانند. در زبان انگليسي سبكي وجود دارد به نام «برخسي» كه واژه‌ي ادبي «كافكايي» را براي خواننده تداعي مي‌كند.

تاثیرات ادبی و فلسفی بورخس: محققين، بورخس را از نظر فلسفي زير تأثير فلسفه‌ي كلاسيک ايده‌آليست انگليس مي‌دانند. او خود مدعي بود كه آثار «جان لاک»، «هابز»، «هيوم»، «بركلي»، «اسپينوزا» و «لايب‌نيتس» را مطالعه كرده است. او مي‌گفت،: "نويسنده، هنرمندي است كه در هرج و مرج جهان و محيط اطراف خود، با كمک ايده‌آل‌هايش مي‌خواهد نظمي به جهان انسان و فرد بدهد. نويسنده، گرچه اسير تاريخ و شرايط ملي كشور خود است، ولي با كمک نيرو و اراده‌ي فردي مي‌تواند جهان خاص خود را بسازد." بورخس نوشته است، قبل از اينكه در سال 1962 در آمريكا با يک فيزيكدان ايراني بنام فريد هوش‌فر آشنا شود!، با ادبيات،عرفان و فرهنگ ايراني، ازجمله با «زردشت»، «فريدالدين عطار» و كتاب «هزار و يک شب» آشنا بوده.

بورخس دوستدار فرهنگ شرقي از جمله: ايراني، هندي، عربي و يهودي نيز بود. او مي‌گويد معشوقه‌هايش، ادبيات، فلسفه و اخلاق هستند.
مسئله بده بستان ها و تأثير و تأثرها در ادبيات موردي تازه نيست. بورخس به ادبيات مشرق زمين و به ويژه ايران علاقه ويژه اي داشته است و در بسياري از آثار خود از اين چشمه فياض بهر ه ها برده است. او كتاب هزار و يكشب را يكي از گنجينه هاي بزرگ ادبيـات جهان به شمار مي آورد و آن را از ديدگاههاي زيادي مورد ارزيابي قرار مي دهد.
مثلاً در مورد رﺅيا در هزار و يك شب مي نويسد : "رﺅيا بيني يكي از موضوعاتي است كه در هزار و يك شب توجه خاصي به آن مبذول شده است به عنوان نمونه مي توان به قصه ي دو رﺅيا بين اشاره كرد. مردي در قاهره خواب مي بيند صدايي به او مي گويد كه به اصفهان برود و گنجي را كه در انتظار اوست بيابد. سفر طولاني و پرمشقت را تحمل مي كند و سرانجام به اصفهان مي رسد به علت خستگي زيـاد در ايـوان مسجدي دراز مي كشد تا قدري استراحت كند غافل از آنكه در ميان جمعي از دزدان است مرد مسافر به همراه دزدان دستگير شده و به نزد قاضي مي رود. قاضي از او سـﺅال مي كند كه به چه منظوري به اصفهان آمده است مرد مصري داستان خود را مي گويد. قاضي به شدت به خنده مي افتد و در حالي كه تلاش مي كند قهقهه خود را مهار كند به او مي گويد : اي مرد ابله و ساده لوح من تاكنون سه بار رﺅياي خانه اي در قاهره را ديدم كه در پشت آن باغچه اي است و در آن باغچه ساعتي آفتابي و نيز چشمه گنجي مدفون است. من هرگز كم ترين اعتباري بـراي اين دروغ قائل نشده ام اين پول را بگير و هرگز به طمع گنج به اصفهان باز نگرد."

در مورد خيام بورخس معتقد است كه روح خيام بعد از هفت قرن در شاعر انگليسي زبان به فيتز جرالد حلول كرده است. "شايد روح عمر(خيام) در حدود سال 1857 در جسم فيتز جرالد حلول كرده باشد در رباعيات مي خوانيم كه تاريخ جهان چيزي جز انديشه و اراده ي خدا نيست كه عينيت مي يابد و خدا در آن مي نگـرد بـا اين شيوه تفكر كه نام فني آن وحدت وجود است. به ما اجازه مي دهد اين اعتقاد را داشته باشيم كه احتمالاً فيتز جرالد شاعر ايراني را باز آفريده است."

در مورد منطق الطير عطار بورخس چنين مي نويسد :"حماسه ي عرفاني است مرغاني در طلب شاه خود، سيمرغ پـرواز مي كنند و هفـت دريـا را در مي نـوردند تا سرانجام به مقصد او مي رسند و در مي يابند كه خود سيمرغ همه آنان و هريك از آنان است".
بورخس؛ «هنري جيمز»، «كنراد»، «آلن پو» و «كافكا» را معلمين ادبي، و «بودا»، «شوپنهاور» و «عطار» را از معلمين فلسفي خود مي‌دانست. درک و مشهوريت بورخس در ايران شايد بدين سبب باشد.

فعالیت های ادبی بورخس: بورخس، غير از كتاب شعر و داستان كوتاه، چند مجموعه‌ي مقالات نيز منتشر كرد. از جمله آثار او «تاريخ ابديت»، «هزارتو»، «دشنه»، «اطلس»، «سرخ و آبی»، «کتابخانه بابل و ۲۳ داستان دیگر»، «بهشت‌های گمشده»، «این هنر شعر»، «باغ جاده‌های چند شاخه»، «سرگذشت دنیای شرارت و بی‌عدالتی»، «این هنر شعر»، «در ستایش ظلمت»، «ویرانه‌های مدور»، «آلف»، «كتابخانه‌ي شخصي»، «پرچم سياه»، «باغ كوره‌راه‌ها»، «تفتيش عقايد» و «تحسين سايه» هستند. او از جواني به ترجمه‌ي آثار «کافکا»، «فاكنر»، «آندره ژيد» و «ويرجينيا ولف» پرداخت.
.
.
.
نمونه ای از داستان های کوتاه بورخس:
یک داستان کوتاه از بورخس - منبع: کتاب زن وسطی - برگردان: اسدالله امرابی
نوشته خداوند - بورخس - برگردان: کاوه سید حسینی
ویرانه های مدور - نقل از کتاب: هزارتوی برخس - برگردان: احمد میر علائی
زخم شمشیر - برگردان احمد میر علائی
مزاحم - برگردان: احمد میر علائی
مضمون خائن و قهرمان - برگرفته از مجموعه داستان مرگ و پرگار - نشر فاریاب - برگردان: احمد میر علائی
جنوب - برگرفته از مجموعه داستان مرگ و پرگار - نشر فاریاب - برگردان: احمد میر علائی
مرد مرده - برگردان: کاوه سید حسینی
دیسک - برگردان: کاوه سید حسینی
چند شعر از بورخس - برگردان مسعود زاهدی
یک شعراز بورخس با نام: افسوس برای هر مرگی
پیامی از بورخس:
بورخس: "همواره می دانسته ام که وقایع بد و برخی وقایع خوب برایم اتفاق خواهد افتاد. اما در بلند مدت تمام آن ها مبدل به کلمات خواهند شد، به ویژه وقایع بد.
نویسنده یا هر انسانی، باید باور کند که هر چه بر او می گذرد ابزاری است و مانند گل رس، مانند ماده اولیه کارش برای هدفی به او داده شده است. چنین چیزهایی به ما داده می شوند تا آن ها را تغییر شکل دهیم. از شرایط فلاکتبار زندگیمان چیزهایی بسازیم که جاودانه اند یا آرزو داریم که چنین باشند."
پلات: نوشتن امریست مذهبی؛ تنظیم، اصلاح، آموختن و دوست داشتن دوباره مردم و دنیاست، چنانکه هستند و چنانکه می توانند باشند.
با تشکر از منابع محترم:
مجله ی داستان و شعر قابیل با مقاله ی بورخس و تـﺄثير آن بر ادبيات داستاني معاصر ايران از صمد رحماني خياوي
پایگاه ادبی هنری خزه مقاله ی بورخس، نويسنده‌اي بدون رمان از آذر سلطانی
گردآورنده و ویرایش کننده: دوباره نو